صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

صدرا کوچولو

بعد از کلی غیبت با کلی خبر...

سلام پسر عزیزم سلام نفسمممممممم ببخش مامان دیر دارم وبتو اپ میکنم تو پست قبلی برات توضیح دادم فهمیدی که مامان خیلی ناراحته ولی بازم نوشتن برای تو ارومم میکنه میدونم که بزرگ بشی تمام اینا رو میخونی و میفهی که ممان چقدر دوست داره و بدون تو حتی یه ثانیه هم نمیتونه زندگی کنه قشنگ ماما خدا روشکر شما در حاله حاضر ١٦ تا دندون داری و البته داری ١٦ رو در میاری و چند روزه بد قلق شدی و بازم چند روزه و تموم میشه دیگه قشنگ ماشالله هر چی بهت میگیم متوجه میی و تمام کلمات مارو تکرار میکنی حرف زدنتم دیگه تقریبا خوب شده .اب .بابا.دد.داغ.برق.کفش.افتاد.علی.جوجو.توتو.ماهی.پا.دست.چشم. ابرو. عمو محمد.عمو مرتضی.عباس اقا.عزیز.مامان زهرا.حموم.اب بازی....
9 شهريور 1392

بابا جونم تولدت مبارکککککککککک

سلام پسرم امروز تولد بابا مصطفی هستش و ما دیروز طی یه مراسم غافلگیر کننده تو خونه خاله مریم بابا رو سورپرایز کردیم و بابا هم که از همه جا بی خبر کلی غافلگیر شد فقط میخوام اینو به بابات بگم که خیلی خیلی ما دوستش داریم و بدون اون حتی یه لحظه هم نمیتونیم نفس بکشیم بابا مصطفی من و صدرا عاششششششششششقتیم و برات بهترین ها رو ارزو میکنیم و امیدواریم همیشه همیشه خوشحال باشی و در کنار ما الهی من فدای هر دو تا مرد زندگیم بشمممممممممممممممممم ...
31 خرداد 1392

مطهره خانم

سلام پسر عزیزم ببخش دیر اومدمممممممممممممممممممم اخه چند روزه که مطهره کوچولو دختره خاله مریم به دنیا اومده و ما همش پیش خاله ایم خدای من قشنگ اندازه وقتی که شما به دنیا اومدی هستش انقدر نازو ارومه که خدا میدونه قربونش برم من انقدر هوس کردم یه کوچولو ی دیگه داشته باشمممممممممممممممممممممممممم وقتی که بوی نوزاد و استشمام میکنم وقتی با اون چشای قشنگش نگاه میکنه وقتی انقدر معصومانه میخوابه خدای من چه محبتی تو این کوچولو ها قرار دادی ازت متشکرم خدایا هر کی از این محبتا میخواد خودت به حق معصومیت این فرشته ها بهش عطا کن امین داشتنشون خیلی خوبه خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی         ...
29 خرداد 1392

سفر به شمال

سلام پسر عزیزم مامانی ببخش دیر بهت سر زدم اخه مامان داره درس میخونه و تقریبا دو هفته دیگه کنکور داره دعا کن قبول بشه  برای همین زیاد وقت نمیکنم بیام و از شیرین کاریا و دلبریات بگم ولی با این اوضاع ما یه چند روزی رفتیم مسافرت شمال که خیلی خیلی خوب بود و شما که اولین بار بود دریا و جنگل و میدیدی کلی ذوق کرده بودی و برات تعجب اور بود همش دوست داشتی بری تو اب  تازه میگفتی دستتم ول کنیم خودت بری و همش جیغ میزدی و ذوق میکردی البته اولش یکم ترسیدی تا گذاشتیمت تو اب ولی بعدش دیگه بیرون نمیومدی و میخواستی همش تو اب باشی همش میگفتی اب اب اب اب انقدر بازی میکردی که دیگه شب اصلا نمیفهمیدیم چه جوری میخوابی تو ای که به زور همیشه میخوابی...
30 ارديبهشت 1392

رویش دندون هفتم

سلام پسرم دندون هفتمتم در اومد به سلامتی ولی................ بازم چند روز بد قلقی چند روز شب بیداری و اذیت و گریه چند روز غذا نخوردن و اعصاب مامانی رو خورد کردن چند روز همش اویزون مامان شدن و همش بغل خواستن و در اخر در اومدن یه دندون فسقلی این پروژه هر بار دندون در اوردن گل پسر مامان
28 فروردين 1392