بعد از کلی غیبت با کلی خبر...
سلام پسر عزیزم سلام نفسمممممممم
ببخش مامان دیر دارم وبتو اپ میکنم تو پست قبلی برات توضیح دادم
فهمیدی که مامان خیلی ناراحته
ولی بازم نوشتن برای تو ارومم میکنه میدونم که بزرگ بشی تمام اینا رو میخونی و میفهی که ممان چقدر دوست داره و بدون تو حتی یه ثانیه هم نمیتونه زندگی کنه
قشنگ ماما خدا روشکر شما در حاله حاضر ١٦ تا دندون داری و البته داری ١٦ رو در میاری و چند روزه بد قلق شدی و بازم چند روزه و تموم میشه
دیگه قشنگ ماشالله هر چی بهت میگیم متوجه میی و تمام کلمات مارو تکرار میکنی
حرف زدنتم دیگه تقریبا خوب شده
.اب .بابا.دد.داغ.برق.کفش.افتاد.علی.جوجو.توتو.ماهی.پا.دست.چشم. ابرو.
عمو محمد.عمو مرتضی.عباس اقا.عزیز.مامان زهرا.حموم.اب بازی.توپ.لالا.
دیگه فعلا همینا یادمه
تقریبا بعضی وقتا جمله هم میگی مثلا بابا رفت دد
خلاصههر کاری رو که بهت میگیم قشنگ متوجه میشی و انجام میدی
پسر مامان قشنگ فهمیده شده و هر کاری که بهت میگی قشنگ متوجه میشی و انجام میدی
هفته پیش رفته بودیم مسافرت شهرستان بابا مصطفی
اونجا کلی به شما خوش گذشت و هر کاری که دلت خواست کردی یعنی صبحا که از خواب پا میشیدی تا شب بازی میکردی انقدر خوشحال بودی اونجا که نگو
تو باغا که میرفتیم دیگه نمیشد جلوب شما رو گرفت فقط میدوئیدی از این ور به اون ور
عاشق خاک بازی بودی یعنی تا حدی که رو زمین میشستی و خاکارا تا رو سرتم میریختی و از خوشحالی جیغ میزدی
بمیرم الهی اخه همش تو تهران تو یه خونه فسقلی هستی و تنها جایی که میری پارکی چیزیه یا نهایت تو حیاط عزیزو یا مامانی ولی اونجا صفا میکردی
حلا چند تا عکس از خاک بازیت برات میزارم ببینی
دوستت دارم همه وجوده مامان