سفر به شمال
سلام پسر عزیزم
مامانی ببخش دیر بهت سر زدم اخه مامان داره درس میخونه و تقریبا دو هفته دیگه کنکور داره دعا کن قبول بشه برای همین زیاد وقت نمیکنم بیام و از شیرین کاریا و دلبریات بگم
ولی با این اوضاع ما یه چند روزی رفتیم مسافرت شمال که خیلی خیلی خوب بود و شما که اولین بار بود دریا و جنگل و میدیدی کلی ذوق کرده بودی و برات تعجب اور بود
همش دوست داشتی بری تو اب تازه میگفتی دستتم ول کنیم خودت بری و همش جیغ میزدی و ذوق میکردی البته اولش یکم ترسیدی تا گذاشتیمت تو اب ولی بعدش دیگه بیرون نمیومدی و میخواستی همش تو اب باشی همش میگفتی اب اب اب اب
انقدر بازی میکردی که دیگه شب اصلا نمیفهمیدیم چه جوری میخوابی تو ای که به زور همیشه میخوابی و مامان خیلی از این بابت خوشحال بود
اونجا به سلامتی دندون هشتمتم زد بیرون دیگه راحت تر میتونی غذا بخوری فدات بشم من
ولی اصلا نمیزاشتی زیاد ازت عکس بگیریم و تا دوربین و میدیددی روتو میکردی اون طرف ولی با کلی مکافات تونستیم چند تا عکس ازت بگیریم