پسرم وایمیسته هورااااااااااااااااااااااااااا
پسر مامان دیگه بزر شده و خودش دوست داره هر جایی که میخواد بره که یه موقع مامان جولوشو نگیره
قربونت بشم من و بابایی تو اشپزخونه بودیم که یهو دیدیم هیچ صدایی از شما نمیاد
باباییی اومد ببینه شما چه کار میکنی که با تعجبمنو صدا کرد گفت بیا ببین این پسری کجاست منم اومدم دیدم شما پشتی رو گرفتی و بلند شدی من و بابایی
شما
که یهو افتادی زمین ولی همچنان من و بابایی و نگاه میکردی و
واااااااااااااا اینا چرا این جوری شدن
که یهو به خودت اومدی و
ولی دیگه از اون روز کار مامانی در اومده و همش باید دنبال شما باشه که نکنه خدایی نکرده بیفتی اخه داری ماشالله دور خونه رو میچرخی دیگه
قبلا سینه خیز الانم که دیگه دست به دیوار
راستی یادم رفت شما از چهار دستو پا رفتن بدت مید بلدیا چند قدم میری ولی وقتی میبینی سینه خیز تندتر میری خودتو میندازی سینه خیز میری تنبل
الهی مامان قربونت بره که روز به روز داری شیرینتر وبا نمکتر میشی