صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

صدرا کوچولو

سالگرد ازدواج منو بابا

عزیزم دیروز سالگرد ازدواج من  وبابایی بود چون خیلی خسته بودیم و تازه هم از مسافرت اومده بودیم تمام نقشه های من برای این روز نقش بر اب شد و هیچ کاری نتونستم بکنم چون بابایی خونه بود فقط کاری که کردیم این بود که کیک گرفتیم رفتیم خونه مامانی (مامان من)و یه جشن کوچولو گرفتیم من برای بابا یه کادو کوچیک با سلیقه خودش گرفتم اونم همین طور. این اولین سالی بود که شما پیش ما بودی البته پارسالم بودی ولی تو شکم مامان بودی ولی امسال کنار ما بودی و کلی به کیک ما ناخنک زدی الهی من فدات بشممممممممممممممممممم ...
29 شهريور 1391

فرنی برای پسملم

سلام عزیزم مامانی الان دو روزه دارم برای شما فرنی درست میکنم و شما با اشتهای فراوون میخوری انقدر دوست داری که نگو وای نفسم عاشق غذا درست کردن برای شمام انقدر با ذوق میرم برات درست میکنم وقتی میبینم شما انقدر دوست داری و خوشحالم از اینکه مثل مامانت بد غذا نیستی ...
16 شهريور 1391

شش ماهگی گل پسرم

شش ماهگیت مبارک نفسم روز به روز شما داری بزرگتر میشی و شیرین تر دیگه دوست ندارم حتی یه لحظه ازم دور باشی هر چی میگذره وابستگیم بهت بیشتر مشه الهی قربونت برم منننننننننننننن دیروز رفتیم و واکسن شش ماهگی شما رو زدیم و از اون روز شما یکم یکما بهونه گیر شدی و همش میگی بغلت کنیم راستی نفسم امروز برات فرنی درست کردم و شما با اشتهای فرا وون خوردی انقدر دوست داشتی که قاشق و اصلا به من نمیدادی راستی داری سینه خیز میری و هیچ چی تو خونه از دست شما در امان نیست انقدرم ماشالله کنجکاو تشریف دارید که خدا میدونه چند تا عکسم برات میزارم الهی مامان قربونت بره ...
15 شهريور 1391

اولین عید فطر

سلام نفسم امروز ماه مبارک رمضان توم شد و شما اولین ماه قشنگ خدا رو دیدی .من به خاطره اینکه به شما شیر میدادم امسال روزه نگرفتم البته پارسالم چون شما تو شکم مامانی بودی روزه نگرفته بودم امروز  رو میگن عید فطر که یکی از بزرگترین عیدای خداست  همه تو این روز فطریه میدن و شما با بابایی صبح رفتین مسجد سر کوچه و فطریه مونو دادید من امروز برای شما خیلی دعا کردم که انشالله وقتی بزرگ شدی یه پسر خوب و مومن و باخدایی بشی همین طور برای همه نینیا که زیر سایه پدر مادرشون بزرگ بشن و نینیای که مریضن خدا به حقه همین روز همشونو شفا بده مخصوصا یکی از دوستای شما که اسمش ماهانه و همین طور برای تمامه کسانی که تو زلزله اذربایجان کسیشونو از دست ...
29 مرداد 1391

بازی با بابا

فدای بشم نانازم وقتی با بابا میشینی جلو کامپیوتر که بابا بازی میکنه شما هی میخوای دسته بازی رو از بابا بگیری بابا همش میگه این پسره کی بزرگ میشه با هم پلستیشن بازی کنیم قربونت برم که از الان بابا میخواد بره برایت بخره ولی من که میدونم به اسم شماست و به کامه بابایی ...
27 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام مامانی من فدات بشم عزیزم شما چند وقته میگی ماما .ب.دد قربونت برم که انقدر زود زبونت باز شده عسلم انقدر دوست دارم زودتر بزرگ بشی با هم بریم پارک بیرون ولی هت.ز خیلی زوده بالاخره باید سختی بزرگ کردنتو بکشم دیگه نانازم شما خیلی پسر خوبی شدی شبا زود میخوابی صبحام زودی پا میشی و مامنیم با پاهات و لگدایی که به مامان میزنی بیدار میکنی اخه ماشالله از خواب که ÷ا میشی اصلا گریه نمیکنی عسلم مامانی خیلی دوست داره هر روز که میگذره بیشتر بهت وابسته میشم مخصوصا الان که دیگه شیرین کاریایی میکنی که ادم میخواد بخوردت فدای بشممممممممممم انشاله همیشه صحیح و سالم باشی گلم  
27 مرداد 1391