صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

صدرا کوچولو

منم غذا میخوام

مامانی دیروز رفته بودیم پردیس رستوران شما اونجا کلی ذوق میکردی درختا رو میدیدی.بعدم که یر میزه شام چنگ زدی به بشقاب بابا و همه برنجاشو ریختی خوب نینی منم غذا میخواست.مامانی گفت بیا اولین خراب کاری این پسره شیطون                                              ...
14 مرداد 1391

شیرین کاریها تازه پسملی من

مامان جدیدا انقدر شیرینتر شدی میخوام بخورمتتتتتتتتتتتتت این چند وقته خیلی دوست داشتم بیام و برات ببنویسم ولی شما خیلی خوابت کم شده و اصلا به مامان فرصت هیچ کاری نمیدی و فقط میگی پیشه من بشین و با من بازی کن خوب عسلم منم هزار تا کار دارم . مامانی شما جدیدا پاهاتو میکنی تو دهنت و شصته پاتو میخوری انقدر بانمک میشی میخوام بخورمت یه کاره دیگه ای هم که میکنی یه ریز در حاله اواز خوندنی جیغایی میکشی که صداش تا خونه مامانیم میره
10 مرداد 1391

ببخشید دیر شد

سلام پسر گلم مامانی ببخشید دیر اودم برات بنویسم اخه ما در حاله اثاث کشی بودیم سرم خیلی شلوغ بود .میدونی اخه با بچه کوچیک سخته اثاث کشی .ما الان اومدیم خونه مامانی(مامانه بابایی) مامانی انقدر خوشحاله شما امدی پیشش همش میگه اقا صدرا رو بیارید پایین پیشه من
10 مرداد 1391