سفرنامه2
سلام پسر قند عسلم
ما دوباره رفتیم مسافرت یه مسافرته شیرین و خوب
امسال برای بار دوم رفتیم مشهد پا بوسی امام رضا خیلی خیلی خوب بود اونم تو ماه محرم
شما هم طبق معمول اقا البته اگه از ساعاتی که تو ماشین هستیم بگذریم چون اون موقع فقط اویزونه مامانی فکر کنم از این که چند ساعت تو یه جای بسته باشی بدت میاد و حوصلت سر میره
البته زیاد مشهد نبودیم دو روز از اونجا رفتیم شهرستان بابایی برای عاشورا تاسوعا اونجا باشیم خیلی خوب بود البته شما زیاد پیشه من نبودی نیست مردی شدی برای خودت همیشه با بابا بودی و میرفتی قسمت مردونه و مثل مردا سینه میزدی و عزاداری میکردی بابا میگه خیلی پسر خوبی بودی ولی نمیدونم چرا وقتی پیشه منی همش بهونه میگی و گریه میکنی چرا؟؟
یه خاطره شیرینم بگم با عزیز رفته بودی مسجد برای عزاداری وقتی شروع کرده بودن به طبل زدن مثل اینکه شما ترسیده بودی شروع کردی به داد زدن که اقا نتن اقا نتن(نکن) انقدر عزیزت خندیده بوده میگه همه خندشون گرفته بوده
بگذریم نمیدونم جرا جدیدا تا میخوام ازت عکس بگیرم میگی عکس نههههههههههههههه
باید حتما غافلگیرت کنم بتونم ازت عکس بگیرم برای همین عکسات خیلی کمه چون تا دوربین و میبینی گریه میکنی
فکر کنم تمام خادمای حرم بهت شکلات دادن هر کدوم که رد میشدن تورو با اون کلاه گربه ایت میدیدن میگفتم اقا گربه بفرمایید شکلات تو هم میخندیدی و ازشون میگرفتی میگفتی میسییییییییی
اینجا داشتی میگفتی عکس نههههههههههههههههههههههههههه
اینجا هم پشت در سوئیت نشستی میگی بییم حرم
اینجا هم از حسینیه اومدی داری برای مامان روضه میخونی و ادای گریه در میاری قربونت برم مننننننننننن
اینم چند تا عکس خوشگل
عاشق این عسکتممممممممممممممم
خدا نگهدارت باشه همه وجودممممممممم