صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

صدرا کوچولو

پسره قند عسلم راه افتاد

سلام عزیز دلممممممممممم پسر گل مامان امروز سه قدم برداشت هوراااااااااااااااااااا دقیقا پنج روز قبل از تولدت خونه مامانی بودیم که دیدیم شما دستتو ول کردی و خودت وایستادی و داری میخندی کلی ذوق کرده بودی فدات بشم من فردای تولدتم که خودت دستتو زدی به زانوت و خودکفا بلند شدی  و دوباره کلی ذوق کردی و امروز در یک سال و سه روزگی پسر قشنگ مامان سه قدم برداشت هورااااااااااااااااا البته با کلی ترس و لرز چون زودی خوردی زمین ولی چون خوشت اومده بود بازم دستتو زدی به زانوت و بلند شدی الهی مامان قربونت بره که دیگه داری اولین قدمای زندگیت و برمیاری مامان برات ارزو میکنه که قدمات همیشه اول در راه رضای خدا باشه و بعدش در راه موفقیت تو...
16 اسفند 1391

تولدت مبارک نفس مامان

تولدت مبارک موش کوچولوی مامان امیدوارم صد ساله بشی عزیزترینم یک سال از به این دنیا اومدنت میگذره و یک ساله که خانواده ما شده سه نفر یک ساله که منو بابایی داریم به نام مامان و بابای صدرا همه جا نامیده میشیم یک ساله که کوچولوی مهربون من زندگی من و باباش و شیرین تر کرده و یه نور خاصی به زندگیمون بخشیده امیدوارم همیشه همیشه موفق باشی پسر قشنگم هرچی فکر میکنم نمیتونم تمام احساسم و برات بنویسم واقعا کم میارم تو نوشتن فقط فقط همینو بگم که تو همه زندگی من و بابایی و بدونه تو هیچ چیز برای ما معنا نداره       الهی صد و بیست ساله بشی نفسم   مامان جونم برات یه تو...
13 اسفند 1391

یازده ماهگی گل پسری

  سلام پسر عزیزممممممممممممم امروز شما وارد یازدهمین ماه زندگیت شدی و این یعنی شما یه ماه دیگه یک ساله میشی به امید خدا و این یه معجزه باور نکردنیه برای من که چقدر زود داره میگذره فکر کنم چشم به هم بزنم باید استینم و بالا بزنم و  زنت بدم هههههههههه ولی دور از شوخی انگار همین دیروز بود که داشتم خبر باردار شدنم و به بابات میگفتم  و از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم انگار همین دیروز بود که اولین بارصدای قلبتو شنیدم انگار همین دیروز بود که اولین تکونتو حس کردم انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی و حالا برای خودت مردی شدی ماشالله خدای من اصلا باورش سخته ولی بر خلاف تصور من  همین الان شما یازده ...
13 بهمن 1391

همه وجودم......

سلام پسر قشنگم الان كه دارم برات مينويسم شما بغل بابا مصطفي خيلي ناز خوابيدي الهي من فداي هر دوتاتون بشم كه انقدر مظلوم و اروميد نميدونم چرا يهو احساساتم فوران كرده اخه اولين باره كه اين جوري پيش هم خوابيديد همه ميگن شما خيلي شبيه هميد و من الان واقعا به اين نتيجه رسيدم كه چقدر شبيه هميد البته هم قيافتون هم خوشبختانه اخلاقتون اميدوارم كه هميشه در كنار هم همين جوري خوشبخت و خوشحال باشيم وخدا هميشه در كنارمون باشه پسر قشنگم امروز ديديم دندون ششمتم به سلامتي زده بيرون ديگه ماشالله داري براي خودت دندون دار ميشيا   ...
5 بهمن 1391

رویش دندون چهارو پنج

سلام پسرم دندون چهارم و پنجمت با هم زدن بیرورن تازه ششمی هم تو راهه دندونات در نمیومد حالام که داره در میاد با هم و انقدر شما داری اذیت میشی هم کم غذا شدی هم بد خواب یه ریز تو خواب داری وول میخوری و هرچی دمه دستت میکنی دهنت مخصوصا دست منو بابایی و انقدر محکم گاز میگیری بمیرم الهی برات   ...
30 دی 1391

يه روز بد .....

سلام پسرم امروز زياد حالم خوب نيست يعني اصلا حالم خوب نيست ماماني (مامان من) امروز خيلي حالش بد شد صبح بابايي زنگ زد گفت بيا اينجا وقتي رفتيم ماماني رو كه ديدم داغون شدم ايشالله خدا هيچ مادري رو مريض نكنه سريع زنگ زديم امبولانس اومد و داييا بردنش بيمارستان ماماني تو رو خدا براش دعا كن من ميميرم اگه اتفاقي براي ماماني بيفته به خدا طاقتشو ندارم خدايا همه مريضا رو شفا بده الالخصوص مامان بزرگ اقا صدرا رو الهي امين پي نوشت:از دوستان عزيزي كه اين وبلاگ و ميخونن خواهش ميكنم اگه دوست داشتيد براي شفاي مامان بزرگ صدرا سوره حمد و بخونين ممنون ميشم ازتون پی نوشت ٢:مامان بزرگ اقا صدرا امرو از بیمارستان مرخص شدن خداروشکر از همه دو...
30 دی 1391

یه احساس متفاوت

سلام پسرم مامانی دیشب تازه فهمیدم که چقدر بزرگ شدی چقدر اقا شدی میدونی چرااااااااا؟؟؟؟ دیشب یه مهمون کوچولوی یه ماهو نیمه داشتیم نرگس عمو امیر و خاله منيره وقتی بغلش کردم دیدم وای خدای من یعنی پسر منم ایقدری بود اصلا باورم نشد اون قشنگ تو دست جا میشد. قشنگ تو بغلم خوابیده بود بدون اینکه تقلا کنه که بیاد پایین رو پا که میزاشتیش قشنگ میخوابید اندازه اندزه بود بیشتر وقتا خواب بود مگه گشنش بشه یا یکمم بیدار میموند ولی همش داشت شیر میخورد انقدر دست و پاهاش کوچیک بود که نگو وای لباساش که نگو انقد کوچولو بودن وای خدای من اصلا باورم نمیشه انقدر بزرگ شدی یعنی واقعا یه لحظه وقتی نرگس بغلم بود گریم گرفت و دلم برای نوزادیات تنگ شد واقع...
24 دی 1391

اقا صدرا و شله زرد

سلام پسرم امروز مامان جونی(مامان من)نذری شله زرد داشتن  شما برای اولین بار شله زرد نذری خوردی البته یکم فقط برای برکتش اولین و مهمترین دعامم بزرگ شدنت در پناه ائمه بود زیر سایه امام زمان انشالله سر دیگ برای عاقبت بخیریت و خوشبخت شدنت خیلی دعا کردم و برای همه دوست جونیاتم دعا کردم اینکه خدا ایشالله همه کوچولوهای مریض و شفا بده و لباس عافیت تنشون کنه مخصوصا دو تا از دوستای خوبت ماهان جونی و هواد جون الهی امین اینم اقا صدرا سر دیگ که البته با کلی مکافات تونستیم همین یه عکس رو ازش بگیریم ...
22 دی 1391